۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه

طلاق عاطفی، طلاق خاموش


الهام - طباطبایی
معضلات اجتماعی مانند افزایش نرخ طلاق و گسترش اضطراب در میان جوانان، این روزها مورد بحث رسانه های همگانی و موضوع بسیاری از همایش ها و سمینارها در سراسر کشور قرار گرفته و بسیاری از آنها حاوی آمارهای بسیار تکان دهنده ای است.

بی تردید افزایش دامنه آفت های جامعه که باید دست اندرکاران امور تعلیم و تربیت و فرهنگ سازی کشور را به تامل و چاره اندیشی اساسی وادارد، معلولی بیش نیست. برای تجهیز و مقابله با این پدیده های ناهنجار، ابتدا باید علل و ریشه های بروز این مساله مهم را شناسایی کنیم، در غیر این صورت هر راه حلی اگرچه با صرف هزینه های زیاد، بی تاثیر خواهد ماند. به این ترتیب، درخواست طلاق هنگامی صادر می شود که هرگونه امید و تلاش برای دستیابی به کانون گرم زندگی مشترک بی پاسخ می ماند و واقعیتهایی رخ می دهد که دستیابی به آرزوها را ناممکن می سازد و آنگاه تنها راه رهایی به جدایی ختم خواهد شد. اما روانشناسان معتقدند: زندگی مجموعه ای از افتادن ها و برخاستن ها، لذت ها و تلخکامی ها، خواب ها و بیداری های هدفدار است، این که تصور کنیم همه امور باید موافق میل و خواسته ما تحقق پذیرد، تصویری اشتباه است.

اصولاً خانواده ای را نمی توان سراغ گرفت که در آن به هیچ وجه اختلاف فکر و سلیقه وجود نداشته باشد، هر انسانی ذوق و سلیقه ای مخصوص به خود دارد. اما برای دستیابی به آرامش باید این ذوق و سلیقه را به هم نزدیک کرد، زیرا انسان ها تنها در سایه توافق ها می توانند در کنار هم زندگی کنند نه اختلاف ها. از سوی دیگر، در زندگی مشترک بی اعتنایی به پیمان زندگی، خودخواهی ها و تنگ نظری ها، بی حوصلگی و بی توجهی به سرنوشت یکدیگر، اختلاف در سلیقه ها، فزون طلبی ها، تنوع جویی ها، عدم رعایت وظایف فرد است که "طلاق" را می آفریند و این پایان مشکلات نیست، بلکه سرآغاز ویرانی است و معضلات جدید را به وجود می آورد.


● طلاق چیست؟

طلاق از نظر لغوی به معنی رها شدن می باشد و در اصطلاح عبارت از پایان دادن زناشویی به وسیله زن و شوهر. طلاق را اغلب راه حل رایج و قانونی عدم سازش زن و شوهر، فروریختن ساختار زندگی خانوادگی، قطع پیوند زناشویی و اختلال ارتباط والدین با فرزندان تعریف کرده اند.

در حقیقت همانگونه که پیوند بین افراد طبق آیین و قراردادهای رسمی و اجتماعی برقرار می شود. چنانچه طرفین نتوانند به دلایل گوناگون شخصیتی، محیطی و اجتماعی و … بایکدیگر زندگی کنند به ناچار طبق مقررات و ضوابطی از هم جدا می شوند.

از این نظر خانواده همچون عمارتی است که زن و شوهر ستون های آن را تشکیل می دهند و فروریختن هرستون استحکام و استواری عمارت را دچار تزلزل و گسستگی می کند. طلاق با این دید، یکی از غامض ترین پدیده های اجتماعی، ارکان خانواده را در هم ریخته و بیشتر اثرات مخرب خود را بر روی فرزندان برجای می گذارد. طلاق گسستن و فروپاشیدن و نابودی کانون گرم و آرامبخش زندگی است که اثرات جبران ناپذیری بر اعضای خانواده می گذارد.

در تحقیقی که توسط "جی هبر" (۱۹۹۰) صورت گرفت مشخص گردید ازدواج هایی که به طلاق منجر شده اند، کاهش شدیدی در اعتماد به نفس اعضای خانواده به وجود می آورد. چنین کمبودی می تواند ماهیتی اجتماعی، روانی یا جسمی باشد. کاهش اعتماد به نفس درنتیجه طلاق منشا مهم اختلالات اعضای خانواده در حین و بعد از طلاق می باشد.

در این تحقیق همچنین مشخص شد نه تنها طلاق سطح اعتماد اعضای خانواده را کاهش می دهد، بلکه باعث می گردد یکی از ازدواج ها یا هر دو به طور قابل ملاحظه ای احساس پوچی کنند. این تحقیق مدلی را نشان می دهد که در آن افراد از هم جدا شده به علت کاهش اعتماد محتاج همیاری و کمک هستند. گذشته از این طلاق پدیده ای است که بر تمامی جوانب جمعیت یک جامعه اثر می گذارد، زیرا از طرفی بر کمیت جمعیت اثر می نهد، یعنی واحد مشروع و اساسی تولید مثل یعنی خانواده را از هم می پاشد، از طرف دیگر بر کیفیت جمعیت نیز اثر می گذارد، زیرا موجب می شود فرزندانی محروم از نعمت های خانواده تحویل جامعه گردند که احتمالاً فاقد سلامت کافی روانی در احراز مقام شهروندی یک جامعه اند. بنابراین آسیب اجتماعی ناشی از این اقدام نه تنها متوجه اعضای خانواده، بلکه متوجه کل جامعه و نسل آینده می باشد.


● ابعاد مختلف آسیب های ناشی از طلاق

"پل بوهامون" نشان داده است که طلاق بدان سبب مساله غامضی است که همزمان شش بعد را در نظر می گیرد، این ابعاد عبارتند از:


۱) طلاق عاطفی:

زن و شوهر عواطف خود را از یکدیگر دریغ می دارند و روی از هم بر می تابند، زیرا اعتمادشان به یکدیگر و جذابیتشان برای هم به پایان رسیده است.

۲) طلاق اقتصادی: وقتی خانواده ای از هم می پاشد، تصفیه اقتصادی یعنی تقسیم اموال و دارایی آنها در دو سهم ضرورت پیدا می کند.


۳) طلاق قانونی:

در دادگاه پایان رسمی ازدواج و همراه آن شرایط اجازه ازدواج مجدد برای طرفین اعلام می گردد.


۴) طلاق توافقی والدین:

تصمیماتی که درباره حضانت فرزندان، دیدار بعدی آنان، مسئولیت های هریک از والدین از نظر مالی و تربیت کودکان و غیره اتخاذ می گردد.


۵) طلاق اجتماعی:

تغییراتی است که در رابطه با دوستان و آشنایان اتفاق می افتد، به این معنا که چون از وقوع طلاق اطلاع پیدا می کنند، هریک به گونه ای واکنش نشان می دهند.


۶) طلاق روانی:

وقتی ازدواجی گسسته شد، احساس همدلی از بین می رود و مفهوم "خود" تغییر می کند. در اینجا طرفین باید درک کنند که دیگر هیچ کدام یک پیوند را تشکیل نمی دهد، زیرا هریک خود را تنها می بیند و این تنهایی برای هریک از آنان یک "ضربه" است.

آمار رسمی طلاق نشان دهنده میزان ناکامی زوجین در زندگی زناشویی نیست. این آمار شامل افرادی که از یکدیگر جدا زندگی می کنند، اما به طور قانونی طلاق نگرفته اند، نمی شود. علاوه بر آن افراد زیادی وجود دارند که از زندگی مشترک خود راضی نیستند، اما به دلایل مختلف از هم جدا نمی شوند. آنها نگران پیامدهای عاطفی، مالی، اجتماعی و فرهنگی طلاق هستند و ترجیح می دهند به خاطر فرزندانشان به زندگی مشترک ادامه دهند. به این ترتیب آمار رسمی طلاق در جامعه درصد ناچیزی از تعداد خانواده هایی که در شرایط “طلاق عاطفی” به سر می برند را نشان می دهد.

کارشناسان معتقدند عوامل مختلف اجتماعی در افزایش میزان طلاق نقش دارد. به اعتقاد آنها به تدریج که زنان از نظر اقتصادی مستقل می شوند آمار طلاق نیز افزایش می یابد. با افزایش سطح درآمدها زنان مجبور به تحمل نارسایی های زندگی مشترک برای تامین مایحتاج اولیه زندگی خود نیستند.

محمد اکبری (آسیب شناس اجتماعی)در این باره می گوید: "معمولاً بیشتر ازدواج ها بر پایه عشق و علاقه صورت می گیرد، اما همیشه آینده مطابق با آن چه فکر می کنیم پیش نمی رود و گاهی در زندگی مشترک اتفاقاتی رخ می دهد که باعث می شود به ناگاه تمام تصورات ما فرو بریزد. در این شرایط اگر دو طرف نتوانند بنا به شرایطی که وجوددارد از هم جدا شوند به ناچار مجبور خواهند شد با سخت ترین شرایط تا پایان عمر، زندگی خود را با طلاق عاطفی سپری کنند.

وی درباره عواقب چنین روندی در زندگی توضیح می دهد: "تفاوت های فردی یک اصل مسلم غیرقابل انکار است که برای نظام اجتماع و طبیعت ضروری است و به پیروی از این اصل طبیعی اگر هم بین زن وشوهر اختلاف وجود داشته باشد این اختلاف ها می تواند با گذشت و چشم پوشی برطرف شود. در حالی که اگر این فاصله زیاد شود عوارضی متوجه زن و مرد و فرزندان می شود و البته اگر بالاخره جدایی رخ دهد به خصوص در ایران بیشترین عوارض جدایی را زن متحمل می شود. آن هم به دلیل نوع نگاه جامعه به قشر زن، محدودیت های اجتماعی و نوع نگاه مردان به زنان مطلقه، که آنها را در وضعیت دشواری قرار می دهد که به همین دلیل هم بسیاری از زنان ترجیح می دهند به زندگی مشترک ادامه دهند و با ناامنی های روانی و اجتماعی بعد از طلاق مواجه نشوند"

به گفته این آسیب شناس، طلاق عاطفی پدیده ای فراگیر در کشور است، مساله ای که به دلیل محدودیت های اجتماعی و فرهنگی، مشکلات مالی، اجبار خانواده ها و عوامل دیگری که اجازه جدایی زن و شوهر را نمی دهد، خانواده های زیادی را وادار می کند در شرایطی که زن و مرد از نظر روانی علاقه ای به ادامه زندگی مشترک ندارند، پس از یک دوره طولانی دعوا و کشمکش، از مرحله دشمنی و تنفر عبور کنند و به وضعیت "بی تفاوتی" برسند. به اعتقاد وی بی تفاوتی آخرین مرحله روابط بین زن و شوهر است که در آن اصل "بود و نبود" همسر فرقی برای زوجین نمی کند بلکه مسائل جنبی دیگر زندگی ازجمله مسائل مالی و امنیت اجتماعی زن است که احساس نیاز به همسر را شکل می دهد. در چنین شرایطی میزان ناهنجاری های اجتماعی افزایش پیدا می کند و موجب به وجود آمدن ارتباطات خارج از چارچوب خانواده می شود. ضمن آن که به گفته اکبری در مرحله طلاق عاطفی اگرچه زوجین در زیر یک سقف زندگی می کنند، ولی به لحاظ عاطفی و اجتماعی جدا هستند و در همین زمان اغلب انحرافات و آسیب های اجتماعی رخ می دهد.

با توجه به مطالب ذکرشده باید به خاطر سپرد که ارتباط، موضوعی دوسویه و جاده‏ای دوطرفه است. نمی‏توان و نباید انتظار داشت که یکی از زوجین تحقیر و تهدید کند و در عوض، انتظار لطف و محبت داشته باشد. اگر بر خانه و در خانه‏ای روح زندگی و جوهر معنی‏دار زندگی حاکم نباشد، آن زندگی، شکل زندگی دارد و خودِ زندگی نیست. بنابراین بر هر زنی و هر مردی لازم است که با خود بیندیشند رمز آرامش و ثبات و خوشبختی چیست؟ این رمز کلمه‏ای ۵ حرفی است: "تفاهم"!

تفاهم همان واژه آشنا و دوست‏داشتنی است که بارها و بارها در زندگی خود شنیده‏ایم و یا به کار گرفته‏ایم. از بسیاری از زوج‏های خوشبخت اگر پرسیده شود رمز موفقیت و آرامش در زندگی‏شان چیست، بی‏شک به عنوان کلمه‏ای جادویی این کلمه را بر زبان جاری خواهند ساخت: "تفاهم" و "تفاهم". زن و مرد با هم تفاوت‏هایی دارند و مطلع‏بودن از کم و کیف این تفاوت‏ها راهگشای تفاهم آنهاست. زوجین گاهی اوقات از دست شریک زندگی خود عصبانی یا کلافه می‏شوند. چرا که انتظار دارند همسرشان عیناً همانند خودشان باشد.
در یک کلام، شناخت خصوصیات و ویژگی‏های زنان و مردان می‏تواند گستره تفاهم را در زندگی مشترک بیشتر و وسیع‏تر نماید. زمانی که زن و مرد قادر باشند به یکدیگر احترام بگذارند و تفاوت‏هایشان را بپذیرند، خوشبختی نیز با تمام زیبایی و شکوهش فرصتی برای شکوفایی پیدا خواهد کرد.

منبعسایت - باشگاه اندیشه - تاريخ شمسی نشر 30/03/1387 - به نقل از http://www.motarjem-mm.blogfa.com

۱۳۸۹ آذر ۷, یکشنبه

"طلاق"

"طلاق" به معنی پاره‌ کردن پیوند زناشویی است. به تعبیر دیگر بدرود با زندگی مشترک و جاگذاشتن یک دنیا خاطره‌ و یادبود. اگر بچه‌دار هم باشی باید دلت، جگرت (کودکت) را جا بگذاری و بیرون آیی. (این مسأله‌ در جامعه‌ی اسلامی مختص به زنان است) اگر از این دو سه‌ سطر احساسی بگذریم واقعیت اینست که طلاق تجربه‌ای ناخوشایند است به طوری که خاطرات آن همیشه‌ همراه‌ انسان است. این خاطرات در جایی دیگر جایگاهی برای یادآوری ندارد این خاطرات به صورت کابوسی در می آید که همواره‌ انسان را میآزارد. اما با همه‌ی ناخوشایندی و تلخی آن، اگر طلاق و جدایی وجود نداشت، چه چیزی می توانست زنان و مردان را از کابوس بزرگتری به نام زندگی مشترک نجات بخشد. زندگی مشترک در زیر یک سقف، بسی زجرآورتر و تلخ و گزنده‌ و ناامن برای تمامی کسانی که جزء خانواده‌ هستند.
پس طلاق با تمامی بدی‌هایش می تواند روزنه‌ی امیدی برای کسانی باشد که زبان همدیگر را نمی فهمند. و هر روز و هر ساعت زندگی آنها در آتش قهر و کینه‌ می سوزد.
علل طلاق و جدایی همسران:
1-      بروز شرایط ناخواسته‌ از سوی والدین و در نتیجه‌ وقوع ازدواج تحمیلی.
2-      نداشتن تفاهم های اخلاقی و فکری زوجین.
3-      وضعیت نابسامان اقتصادی خانواده‌ها.
4-      بروز خشونت های فیزیکی از سوی همسران
5-      سوءظن‌های بی مورد.
6-      اعتیاد شوهر به مواد مخدر و مشروبات الکلی و قمار..
7-      دخالت های اطرافیان در زندگی مشترک.
8-      فحاشی، تهمت، افتراء و به کار بردن  الفاظ رکیک در مشاجره‌های خانوادگی.
9-      بی سوادی و یا کم سوادی زوجین.
10-  مشکلات مربوط به مسائل جنسی و آمیزشی.
11-  بچه‌دارنشدن یکی از زوجین. (در این مورد وضعیت زنان بسی اسفناک است برای مطلقه‌ شدن.)
12-  غرور بی جای طرفین.
13-  چشم و هم چشمی‌های رایج.
14-  بیماری یکی از زوجین (مخصوصا برای مرد بهانه‌ایست برای تعدد زوجات یا متارکه.)
15-  فاصله‌ی فرهنگی و اجتماعی زوجین.
16-  اختلافات سنی زوجین.
17-  بی احترامی به افکار و آرمان‌های همدیگر.
18-  ازدواج های احساسی.

۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه

ازدواج های زود هنگام

می خوانیم و می شنویم ومی بینیم که آمار طلاق در کشور ایران بسیار بالاست و طبعا استان ما "کوردستان" وشهرهای کوچک وبزرگ آن در این مشکل سهمی  دارند. آمارها حکایت از بالارفتن سن ازدواج دختران و پسران دارد اما انگار در شهر ما با وجود سیر صعودی طلاق، سن ازدواج برای دختران و پسران سیرنزولی دارد! بارها شده برای مراسم عروسی آشنایان وفامیل رفته‌ام اما از دیدن دخترکی در نقش عروس تعجب کرده‌ام.! و یا پس از مدتی می شنویم که زندگی آن ها در آستانه‌ی فروپاشیست و یا با پرونده طلاق آن ها مواجه می شویم و بارها شده زنان پانزده شانزده ساله‌ای به دفتر انجمن مراجعه کرده و از مشکل خود و خواهان بودن جدایی از همسرشان، سخن می گویند. همان زنانی که جایگاه واقعی آنان در این سن نشستن روی نیمکت مدرسه است. به هر حال این مشکل اجتماعی باعث جمع شدن دوستان در دفتر و ترتیب دادن میزگردی شد که خواندن آن خالی از لطف نیست.. لازم به ذکرست که میزگرد به‌ صورت پرسش وپاسخ اداره می شد.

س- چرا خانواده ها دختران وپسران خود را، در سنین پایین وادار به ازدواج می کنند؟
ج- فقرمادی، بیسوادی، بالا نبودن فرهنگ خانواده، جلوگیری از عشقهای زود هنگام، وجود خانواده های پر جمعیت، و نبود امکانات مادی، باعث می شود پدران و مادران دختران خود را به محض رسیدن به سیزده چهارده سالگی وحتی پایین تر، وادار به ازدواج کنند. و در روستاها این به معضل برای به دست آوردن  نیروی کار بیشتر، مازاد بر این دلایل است.
س- چرا عمر این ازدواج ها کوتاهست و زود به شکست می انجامد؟
ج- زن وشوهرهای جوان کودکانی هستد که هنوز بزرگ نشده‌اند و مراحل بلوغ جسمی و شخصیتی را تمام نکرده‌اند. اما خیلی زود به دنیای بزرگترها وارد شده اند وقتی از احساسات زود هنگام و مسایل جنسی اشباع شدند. تازه پرده‌ها بالا می رود و آن وقت مشکلات را با تمام وجود حس می کنند و هر کدام دیگری را مانع پیشرفت خود می بینند.... مشکلات مادی توقع وخواسته‌های بیجای طرفین از همدیگر، و قهر و آشتی های بچگانه، عدم تفاهم با همدیگر، وهزاران مشکل خواسته و ناخواسته، باعث کوتاهی عمر این ازدواجهاست.
س- چراخانواده‌ها اصرار دارند که دختران خود را در سنین پایین وادار به ازدواج با کسانی کنند که شاید ده‌ها سال از آن ها بزرگتر باشد؟
ج- بعضی از والدین فکرمی کنند که اگر دختران خود را در سنین پایین شوهر دهند مانع از بروز احساسات و دیگر مسایل عشقی می شوند بنابرین سعی می کنند پیش از آنکه عیب وعاری! پیش بیاید آنانرا زود شوهر دهند یا اینکه به علت فقر مادی و فقر فرهنگی حاضر می شوند دخترک خردسال خود را در مقابل بدهی و یا پولی که می گیرند به مردانی شوهر دهند که جای پدر آنهاست.
س- چرا بعضی از دختران بدون اجبار هم حاضرند که در سنین پایین ازدواج کنند؟
ج- بعضی از دختران برای فرار از محیط پرتنش خانه و رسیدن به آزادی های که فکر می کنند بعد ازازدواج خواهند داشت؛ حاضرند به هر قیمتی که شده ازدواج نمایند که در نهایت با توقعات برآورده نشده از سوی شوهر، این ازدواج به شکست می انجامد و در صورت ادامه‌ی زندگی مشترک، محیط چندان خوشایندی نخواهد بود.
از دیگر علل تن دادن به ازدواج های زود هنگام، می توان به موارد زیر اشاره‌ کرد:
اعتیاد پدران، خشونت های فیزیکی اعمال شده بر دختران، کمبود محبت، توقعات دختران و برآورده نشدن این خواسته ها، تبعیض بین دختران وپسران، باعث این گونه از ازدواجهاست.. چنین دخترانی چاره درد را در ازدواج می بینند.. هنگامی که خواسته‌های مادی برآورده شد آنگاه کمبودهای احساسی ومعنوی سر بر می آورند و مشکل آغاز می شود و باز هم برای فرار از مشکلات چاره را در طلاق می بینند.

۱۳۸۹ مهر ۲۸, چهارشنبه

در رنج و آزار اما خاموش ---

برخی از زنان شوهردار کمتر از زندگی جنسی خود لذت می برند. به استثنای عشق های واقعی دو طرفه  و همراه با احترام، آن ها نیز گرفتار نوعی کنترل اجتماعی در بروز عشقشان هستند.
 آمیزش  جنسی برای زنان بی شماری یک وظیفه ناخوشایندست که به جای لذت بردن آن را تحمل می کنند. دلایل زیادی در ایجاد بروز این ناخوشایندی دخیل هستند که امیدوارم روزی بتوانیم تمامی این دلایل را برشماریم و به صورت مطلبی در وبلاگمان منتشر کنیم.
 در گفتگو با گروهی از زنان درباره‌ی رابطه‌ی جنسی وازدواج، و اینکه چه‌ احساسی در این مورد دارند، سریع روشن می شود که، بسیاری از آنان از تحمل رنجی عمیق و سرکوفت ها زیاد رنج می برند. و دست آخر شوهرانشان این گونه  با آنان رفتار می کنند که می توان تیتروار به آن ها اشاره‌ کرد:
1- آزار فیزیکی توسط شوهر، تا زن را وادار به اطاعت کند.
2- بدگمانی و سوظن مردان نسبت به همسر.
3- تهدید مرد به جدایی و طلاق
4-احساس بی هویتی دایم وخواری، برای زنان.
 دررابطه با ازدواج، نحوه‌ی ارتباط جنسی و گفتگو میان زن و شوهر، سطح آگاهی جامعه‌ آن قدر ضعیف ومحدود است که غالبا زوج ها از دیدگاه و احساسات همدیگر ناآگاهند.. این اصطلاح عامیانه که؛"او از من سوء استفاده می کند". نشان دهنده‌ی اوج رنج وآزار زنان است. رابطه‌ای که برای زنان به عنوان رنجش درونی و آزار  فیزیکی جسم همراهستاین دسته‌ زنان کاملا بر این امر واقفند که  اگر به شوهر' نه' بگویند ازخشونت و الفاظ رکیک او درامان نیستند..! و اگر هم خشونت فیزیکی در بین نباشد از نظر روحی و روانی مورد آزار  قرار می گیرند و شرایط زندگی برایشان سخت می شود و در مقابل خواسته‌ی شوهرانشان، ناخواسته مجبور به قبول تحمل آزار می شوند.